رویا های ام را زندگی میکنم
کلبه عشق
بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست. آواره شدن ,حکایت سختی نیست. از پاکی اشکهای خود فهمیدم . لبخند همیشه راز خوشبختی نیست

 

صدای بارون و پرنده ها چنان سحر آمیزه که حس نمیکنم از خواب

 بیدار شدم...

سردم شده و بیشتر زیر پتو فرو میرم

به گوشیم نگاه میکنم و قبل از باز کردن اس ام اس ها, ساعت رو

میبینم که 11:10 صبح رو نشون میده!

برای خدا یه بوسه میفرستم به رسم سپاس از سلامتی مادرم

و لبخندی چنان که رضایت رو توش ببینه...

از تخت بیرون میام و پتو پیچ شده! کنار پنجره ی اتاقم می ایستم

و پرده رو کنار میزنم و لای پنجره رو هم باز میکنم

چه طراوتی داره بارون

چه هوای سرد و تمیزی و چه درختهای سرحالی

برگهاشون , زرد و نارنجی و چه سبز مقاوم به سرما,همه شست

 و شو داده شدن . کمی دورتر خرمالو ها ی نارنجی کنار برگهای

 سبز به درخت کلی هوس انگیز  به نظر میان 

بخاری رو که از دودکش خونه ی همسایه بیرون میاد مثل بخاری که

 از دهن آدما تو زمستون بیرون میاد دوست دارم چون  هردو

نشونه ی زندگیه...

کوه های مه آلود از اینجا پیدا هستن و دیدنشون خیلی بیشتر از  

دیدن یکی از این پوستر های طبیعت جالب و لذت بخشه

از لا به لای ابرها نوری لطیف و خیال انگیز به طرف پایین اومده

آبهایی که رو سقف خونه ها و روی زمین جمع شدن انعکاسی

سراب مانند دارن از آسمونی ابری

یاد بچه گی هام می افتم که صبح های بارونی یا برفی بر عکس

همیشه! با خوشحالی میرفتم مدرسه و سر کلاسها نگاهم همش

 به پنجره ی کلاس بود و منتظر زنگ تفریح بودم تا برم تو حیاط زیر

آسمون بشینم...

یاد بارون های آفریقا , چنان میبارید که کمتر چیزی دیده می شد

و مردمی که چیزی برای از دست دادن نداشتن و حتی از تخریب

کپر هاشون ناراحت نمیشدن و لبخند رو فراموش نمیکردن...

یاد اینکه تو روسیه بارون که میبارید چشمای مامان و مهدی

پر از حس غربت میشد و من با اینکه 5 ساله بودم و چندان هم

دلتنگ نمیشدم , از دیدن بغضشون دلم میگرفت...

یاد خاطره ی گنگی از خردسالیم که پشت موتور بابام کنار مهدی

نشسته بودیم و بارون خیسمون میکرد و با صدای بلند میخندیدیم

و آواز میخوندیم :بارون میاد جرجر... , اما زورمون کمتر از صدای باد

 بود انگار...

یاد طاووس های سفارت که تو قفس زیر بارون, همه زیر چتر

پرهای  پرنده ی نر آروم میگرفتن و اون هم بزرگوارانه همه رو

 جا میداد...

یاد آرزوهایی که به بارون سپردمشون...

یاد لبخند هام زیر بارون و به ندرت اشکهام زیر بارون...

به فکر چگونگی حسم زیر  بارون هایی که شاید خواهم دید...

 

"شکوهی در جانم تنوره میکشد

گوئی از پاک ترین هوای کوهستانی

لبالب

      قدحی درکشیده ام.

 

در فرصت میان ستاره ها

شلنگ انداز

                  رقصی میکنم

دیوانه

به تماشای من بیا!"

 

ـشاملو



آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس


. .

...... ... .......


... ... ﺲﭘ ﺯﺍ ﺏﺎﺨﺘﻧﺍ ﻉﻮﺿﻮﻣ ﯼﺮﺒﺧ ﻭ ﺕﺎﻤﯿﻈﻨﺗ ﻥﺎﺘﻫﺍﻮﺨﻟﺩ ﻪﻤﮐﺩ ﻪﯿﻬﺗ ﺖﭙﯾﺮﮑﺳﺍ ﺍﺭ .ﺪﯿﻧﺰﺑ ..عکس عاشقانه Click here

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 15 / 1 / 1392برچسب:,

ارسال توسط MASTER